مهدی زارع پور ::
پنج شنبه 84/9/24 ساعت 5:26 عصر
گاهی وقتی که می خوام به یاد تو گریه کنم
اشـــک بی کسی من گونه هامو می سوزونه
تا میاد خنده ی رو لب های من جون بگیره
یاد چشمات روی لبخند من و می پوشونه
جای خالیت مثل یک خار توی چشمام می شینه
کور می شه بی تو انگاری دنیا رو نمی بینه
در و دیوارهای خونه از تو داره صد نشونه
گل های باغچه می گیرن از فراق تو بهونه
کاش می شود با مهربونی پُـر کنیم فاصله ها رو
من می خوام اما چه فایده دل تو نا مهربونه
من می خوام اما چه فایده دل تو نا مهربونه
جای خالیت مثل یک خار توی چشمام می شینه
کور می شه بی تو انگاری دنیا رو نمی بینه
من که چون شمعی به شام تار تو افروختم
هر چه کردی با دلم از شکوه لب را دوختم
روز شب بوده دعایی من سلامت بودنت
پس چرا آتش شدی از شعله هایت سوختم
پس چرا آتش شدی از شعله هایت سوختم
نوشته های دیگران()